شعر عاشقانه
مرهم زخمهایم کنج لبان توست …
بوسه نمی خواهم !
برایم سخن بگو …
شعر عاشقانه چشمانت
گمانم عشق سوزانم به قلبت حای پا دارد
نگاه چشم زیبایت چو بوی آشنا دارد
تپش های دلم را دوش در خلوت چو بشنیدم
به هر یک تک تکش دیدم که نامت را صدا دارد
شعر عاشقانه در وصف دریا
دریا چه دل پاک و نجیبی دارد
بنگر که چه حالت غریبی دارد
آن موج که سر به صخره ها میکوبد
با من چه شباهت عجیبی دارد
شعر عاشقانه دلتنگی کوتاه
دورم ز تو ای خسته خوبان چه نویسم؟
من مرغ اسیرم به عزیزم چه نویسم؟
ترسم که قلم شعله کشد صفحه بسوزد
با آن دل گریان به عزیزم چه نویسم؟
شعر عاشقانه بی وفایی
ترسم که تو هم یار وفادار نباشی
عاشق کش و معشوق نگه دار نباشی
من از غم تو هر روز دوصد بار بمیرم
تو از دل من هیچ خبردار نباشی
شعر عاشقانه درباره باران
ببار باران به سقف دل که امشب خیلی تنهایم
ببار آهسته آهسته که من در گیر غمهایم
بگو از درد هجرانش که من سوختم درین آتش
بگو برگرده او پیشم که بی او خیلی تنهایم
شعر عاشقانه غمگین
آمدی آن دم به دیدارم که دیگر دیر بود
گفتی از ماندن ولی رفتن مرا تقدیر بود
تو می آیی به بالینم ولی آن دم که در خاکم
صدایم میکنی اما در آغوش کفن خوابم
شعر عاشقانه احساسی
گاهی آنقدر به تو فکر می کنم..
که در کنارم احساس می شوی…
انقدر واقعی تصورت میکنم..
که دست های گرمت آب می کنند…
قلب یخ زده ام را…
شعر عاشقانه بی قراری
می نویسم از تو ای زیبای من
می سرایم از تو ای رویای من
ای نگاهت سبزتر از سبزه زار
می نویسم بی قرارم بی قرار
شعر عاشقانه زیبا
عشق پیروزت کند بر خویشتن
عشق آتش می زند در ما و من
عشق را دریاب و خود را واگذار
تا بیابی جانِ نو، خورشیدوار
شعر عاشقانه جدایی
تو که قصد جدائی کرده بودی
خیال بی وفائی کرده بودی
چرا با این دل خوش باور من
زمانی آشنائی کرده بودی
شعر عاشقانه دلتنگی
سینه ام یک دفتر تا خورده است
واژه هایش خیس و سرد و مرده است
من نمیگویم ولی انصاف نیست
دوریت گویی دلم را برده است
شعر عاشقانه ساقی
آمدم امشب به میخانه تمنایت کنم
من نمیخواهم بیا ساقی تماشایت کنم
بیقرارم ساقی از میخانه بیرونم مکن
کرده ام می را بهانه تا تماشایت کنم
منبع : پورتال جامع مهستان ارسال شده در دسته بندی شعر عاشقانه
شعر عاشقانه
نظرات شما عزیزان:
تبادل لینک هوشمند 
